دیروز که فریاد زدی دوستت دارم گفتم ....
نمیشنوم بلند تر....
امروز که به آرامی گفتی....
دیگر دوستت ندارم...گفتم....
هیسسسسس.....
چرا داد میزنی؟؟؟؟....
میلــــیون مـــیلیون تـــن صدا وجـــــود داره ولــــــی فقـــــط وقتــی یـــــکیشو مــــــی شنوی دیــــــوونه مـــی شی ...♥
هـــــــر نفـــس ،درد اســـت که میکشـــم !!!
ای کــاش یا بـــــــــــودی ،یـــــا اصـــلا نبودی !!!
ایـــــن که هســـتی و کنــــارم نیســــتی ...
دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد .
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدار
عشــق یعنــــی؟؟؟؟؟؟؟!!!!
تقسیم کردن مشکلات
فراموش نکردن
شادی
باهم دیگه به دنبال رنگین کمان
آشپزی به نوبت
وقت گذاشتن برا تفریح
کوتاه ترین راه بین 2قلب
خوشحال کردن موقعی که ناراحته
یک گل رز روی بالش
غرق شدن در احساسات
و..وو....ووو
اگه خوشت اومـــــــــد نظر بده یادت نره هااااااااا
سوختم باران بزن شايد تو خاموشم کني
شايد امشب سوزش اين زخم ها را کم کني آه باران من سراپاي وجودم آتش است
پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم کني
دلت تنگ یک نفر کــہ باشــہ
تموم تلاشتُ هم کــہ بکنـے تا خوش بگذره
و لحظــہ اے دل تنگیتُ فراموشش کنـے
فایده نداره
تو دلت تنگــہ
دلت واســہ همون یــہ نفر تنگــہ
تا نیاد
تا نباشــہ
هیچـے درست نمیشــہ.
هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم
ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد
خوش به حال تو که خودت را راحت کردی
یک خط کشیدی تنها ، آن هم روی من
به تـــــــــ❤ــــــــــو که فکــر میکنمــــــــــــــ
خیالمـــــــــــ
چونــــــــ کبوترهایــــــــــ وحشی می کند پرواز !!!!!
❤ مخاطبــــــــــــــــ خاصـــــــــــ ❤
آخرین کلمات یک برقکار :
خوب حالا روشنش کن!!!
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی:
من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم!!
آخرین کلمات یک متخصص خنثی بمب:
این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه!!
آخرین کلمات یک نارنجکانداز:
گفتی تا چند بشمرم؟!!
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون:
این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست!!
آخرین کلمات یک پلیس:
شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره!!
آخرین کلمات یک چترباز:
پس چترم کو؟!!!
آخرین کلمات یک خبرنگار:
بله، سیل داره به طرفمون میاد!!!!
بقیه رو بعدا میزارم!!
هرجا دیدی دلت شکست . خودت شکسته هاشو جمع کن تا هیچکس منت دست زخمیشو به رخت نکشه
بهارمی آید دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت اي دختر بهار حسد مي برم به تو عطر و گل و ترانه و سرمستي تو را با هر چه طالبي به خدا مي خرم زتو برشاخ لخت و عور درختي شكوفه اي با ناز مي گشود دو چشمان بسته را مرغي ميان سبزه ز هم باز مي نمود آن بالهاي كوچك زيباي خسته را خورشيد خنده كرد و ز انوار خنده اش بر چهر روز روشني دلكشي دويد موجي سبك خزيد و نسيمي به گوش او رازي سرود و موج به نرمي رميد از او خنديد باغبان كه سر انجام شد بهار ديگر شكوفه كرده درختي كه كاشتم
1ــ همش دنبال اینن ک ی دختر رو تور کنن
2ــ منتظر ی فرصتن تا بابائرو بچاپن
3ــ وقتی ی دختر از کنارشون رد میشه زوم کردن رو............
4ــ اصلا احساسات براشون مهم نیست فقط دنبال دوستی ان
5ــ جدیدا جنسیتشونو با ابرو بر داشتن بردن زیر سوال میبرن
6ــ. وقتی دبیرستان یا راهنمایی دخترا تموم میشه عــــــــــــــــــین پشگل میریزن دم مدرسشون
7ــ حاضرن موهاشونو مث برج ایفل کنن فقط واسه دخترا
8ــ وقتی ی دختر عین ادم داره از خیابون رد میشه مث بوفالو میافته دنبالش
9ــ همیشه شخصیته مادرارو زیر سوال میبرن
10ـ چششون دنبال دخترا ی فامیله
پرنده ای به پرواز در آمد پرنده ای به پرواز در آمد نگاهم همراه با او پر کشید تا دور دستها تا افق تا بدانجا که از نظر ناپدید گشت نگاهم همراه با او پر کشید بغضی سنگین چتری در گلویم گشود پرده ی اشک چشمانم را تار نمود و طعم شورش لحظه ی پر گشودنش را برایم تداعی نمود وباز هم غرق در حسرتم و ای کاش ها لحظه ای رهایم نمی سازند کاش هرگز آن غروب زمستانی غم انگیز فرا نمی رسید
ک شب مه گرفته و حرف هایی تلخ که از اعماق تنهایی ام بیرون می آید دستم را بگیر من به بودن تو نیاز دارم...........
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق میشود " "عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق میشود" "شرط می بندم که فردایی نه خیلی دیر و دور" "مهربانی ، حاکم کل مناطق میشود" "هم زمان, سهمیه ی دلهای دلتنگ و صبور" "هم زمین, ارثیه ی جانهای لایق میشود" "قلب هر خاکی که بشکافند نشانش عاشقی است" "هر گلی که غنچه زد نامش شقایق میشود" "با صداقت آسمان سهمی برابر میدهد" "با عدالت خاک تقسیم خلایق میشود" عقل هم با عشق یک نوعی موافق میشود" "عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست" "گاه گاهی عشق هم همرنگ منطق میشود" "صبح فردا موسم بیداری آیینه هاست" "فصل فردا نوبت کشف حقایق میشود" "دست کم یک ذره در تاب و تب خورشید باش" "لااقل یک شب بگو کی صبح صادق میشود" "میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است" "آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق میشود "
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﺮﺍﻓﻌﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﺍﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺖ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﻃﯽ ﺭﺍﻩ ﻃﻮﻻﻧﯽ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﮐﯿﮏ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﺟﯿﺐ ﺩﺧﺘﺮ خالیﻭ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ سکه ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺻﺎﺣﺐ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭﻣﻘﺎﺑﻞ ﮐﯿﮑﻬﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺍﺯ ﻭﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ، ﺍﻣﺎ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﭘﯿﺮﺯﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ. ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮐﯿﮏ ﻭ ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩ. ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﭙﺎﺳﮕﺬﺍﺭ ﺷﺪ. ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﮐﯿﮏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﯿﮏ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ. ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ. ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ. ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﯿﺪ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﯿﮏ ﺩﺍﺩﯾﺪ. ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﻋﻮﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﺮﺩ. ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ؟ ﻓﮑﺮ ﺑﮑﻨﯽ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﮐﯿﮏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻡ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ. ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻏﺬﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ دﻋﻮﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺪﺗﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮد، ﺳﭙﺲ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﮐﯿﮏ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﯾﺪ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺳﯿﺪ، ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﺭب خانه ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﯽ ﺩﺭﻧﮓ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻋﺠﻠﻪ ﮐﻦ ﻏﺬﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ، ﺍﮔﺮ ﺩﯾﺮ ﮐﻨﯽ، ﻏﺬﺍ ﺳﺮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻊ، ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ. ﺁﺭﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ، ﺑﻌﻀﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ، ﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ...!
قلمی داشتم همرنگ آفتاب دفتری داشتم همچون آبشار غمزده ای که با آمدن قلم شاد میشد و لبخندی مانند چشمک زدن ستاره به ماه بود قلم با رنگی زیبا به برگ برگ های دفتر نقش زیبا میزد که حتی دفتر خودش هم از کار آن قلم متعجب شده بود دفتر هم با قلم همکاری کرد آرام آرام برگ های خود را تکان میداد
ای صدای بی صدایی ای سکوت تنهایی ای کوله بار تنهایی دستم را بگیر تا حست کنم بگذار برای دل حقیرم تو را نوازش کنم بگذار برای فریا دلم از صدای خشنودی ات کمی دلم را آرام کنم ای زیباترین صدای جهان مرا تنها مگذار دستم را بگیر
این چه رازیست در این خونین دشت عاشقی که خورشید خون سرخ عاشقی خود را حتی بر سپیدی برف ها هم پاشیده تلالو ذرات سپیدی برف در سایه روشن های غروب بی نظیر تابلویی به پا کرد. کاش چهره بنمایی تا برف ها از خجالت تو ذوب شوند. نمیدانم چه منظوری است که هر لحظه به شکل ورنگی جلوه می نمایی.گاه در عظمت وشکوه یک قله پر از برف.گاه در زیبایی غروب وزمانی در دجله.
کودک به آرامی گریه میکرد در گریه هایش بغض آرامی تو را صدا میزدبزرگتر که شد آرام آرام راه رفتن را با کمک تو آرام آرام تر از آن دوست داشتن را با تو یاد گرفت همان کودک با صبوری تو زندگی ها آموخت کم کم بزرگ شد تا جایی که مهربانی تو هم از ذهن او پاک شد اما آن کودک خودش روزی مانند تو شد وفهمید که شب ها را چگونه برای او بیدار ماندی وپای او نشستی اما وقتی تو با این دنیا ودا آخر را خواندی وآن کودک هیچ فکر نمیکرد این مهربانی روزی به فرجام برسد
خدایاکاش سر باز کنم بگویم شکرت خدایا کاش میشد زبان باز کنم بگویم شکرت خدایا کاش غنچه ها گل شوند بگویند شکرت خدایا کاش زمین تورا صدا بزند بگوید شکرت خدایا ای بی همتا ای شریک تنهایی دل بنده هایت ای سرزنده ترین آوا ای سکوت عشق زندگی ام هرچه دارم از آن توست خدایا فرجام این زندگی را با بانگ صدای ملیح مهربانانه خویش برایم تمام کن
ای کاش میدانستی جهانم بی تو الف نداره کاش میتوانستم واقعا بگوییم دوستت دارم
کاش پیشم بودی تا برات دنیاها بیارم
کاش میشد کنار هم باز هم صحرا را دریا کنیم
ای کاش میشد بازهم تو را در آغوشم گیرم تا غم دنیا را فراموش کنم
ای کاش بیایی تا باهم کویر را جنگل کنیم